تب استخوانی. (مجموعۀ مترادفات ص 88). اقطیقوس. انطیقوس. تب لازم. تب دائم. تب بندی: پروار گرفت روز و بر شب تبهای دق از نهان برافکند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 498). رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
تب استخوانی. (مجموعۀ مترادفات ص 88). اقطیقوس. انطیقوس. تب لازم. تب دائم. تب بندی: پروار گرفت روز و بر شب تبهای دق از نهان برافکند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 498). رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
تبعق المزن، سخت فروریختن ابر باران را، تبعق در کلام، ناگاه بسخن درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناگاه فرود آمدن چیزی بر کسی. (صراح اللغه) (آنندراج) ، ریخته شدن آب. (زوزنی) ، دفع کردن شتران نشخوار خود را: تبعقت الابل بجرتها، دفع کرد آن را. (از منتهی الارب). دفع کردن شتران نشخوار خود را. (ناظم الاطباء)
تبعق المزن، سخت فروریختن ابر باران را، تبعق در کلام، ناگاه بسخن درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناگاه فرود آمدن چیزی بر کسی. (صراح اللغه) (آنندراج) ، ریخته شدن آب. (زوزنی) ، دفع کردن شتران نشخوار خود را: تبعقت الابل بجرتها، دفع کرد آن را. (از منتهی الارب). دفع کردن شتران نشخوار خود را. (ناظم الاطباء)